سیزده دلیل برای اینکه – Thirteen Reasons Why
نویسنده: جی آشر – Jay Asher
سال: ۲۰۰۷

نگاهی به رمان سیزده دلیل برای اینکه
رمان سیزده دلیل برای اینکه نوشته جی آشر پایان خوشی ندارد. از همان ابتدای رمان متوجه میشویم که هانا بیکر قهرمان داستان، خودکشی کرده است. ما داستانهای او را از طریق نوارهای کاستی که قبل از مرگش ضبط کرده است میشنویم و همه چیز در رمان تحت تاثیر خبر مرگ قرار گرفته است.
این شیوه روایت و سن قهرمان داستان یکی از زیباییها و نکات مثبت این رمان است. در جامعه خودکشی در میان نوجوانان و جوانان بیشتر از افراد بزرگسال است و همین میتواند دلیل خوبی برای پرداختن به چنین موضوعی باشد. موفقیت این رمان آشر نشان میدهد که نیازی اساسی به چنین کتابهایی در جامعه حس میشود، کتابهایی که به موضوعاتی همچون خودکشی بپردازند، موضوعاتی که صحبت کردن در موردشان آسان نیست. این رمان فضایی را ایجاد کرده است تا خواننده در آن بتواند به راحتی به این مساله بپردازد. موضوع سادهای نیست و نوجوانان زیادی روزانه با آن درگیر هستند.
سیزده دلیل برای اینکه پس از انتشارش در سال ۲۰۰۷ با موفقیت زیادی که به دست آورد، آشر و ناشرانش را غافل گیر کرد. به هر حال این اولین رمان آشر بود. واقعا چگونه آشر به چنین ایدهای برای نوشتن رمانش رسیده است؟ همان طور که در رمانهای بزرگ اتفاق میافتد، همه چیز از چند اتفاق به ظاهر بیربط به هم شروع شد. آشر خودش هم با مساله خودکشی مواجه شده بود هنگامی که چندین سال پیش یکی از بستگانش اقدام به خودکشی کرده بود. یک فایل صوتی مربوط به آرامگاه تونخآمن منبع الهامی برای شکل گیری روایت چند رسانهای موجود در رمان شد و نهایتا جادهای یخ گرفته در ایالت وایومینگ هم الهامی برای شیوه تعلیق استفاده شده در طرح داستان شد. همه اینها با هم رمانی عالی را شکل دادند که توانست جوایز متعددی دریافت کند.
مضمون مرگ در تمامی سطرهای سیزده دلیل برای اینکه نفوذ کرده است، داستانی که حول یادداشت قبل از خودکشی هانا بیکر میچرخد که قبل از خودکشی در قالب نوارهای کاستی ضبط کرده است. ما داستان هانا را همراه با جیسن کلی عشق تقریبا واقعی هانا می شنویم و هانا هم روزهای زندگیاش در مدرسه، از اولین ارتباط عاطفیاش تا آخرین کلامش را بازگو میکند. از افکاری گذرا برای خودکشی گرفته تا کشیدن طرحی جدی برای خودکشی را تعریف میکند. همانطور که از آغاز رمان متوجه می شویم، هانا با خوردن مقدار زیادی قرص خودکشی می کند. ما کلِی را پس از اینکه به نوارها گوش می دهد، آن قدری نمیبینیم تا بدانیم تاثیر این نوارها روی او دقیقا چگونه میشود. اما پایان رمان چیزی را نشان میدهد: او با اسکای میلر وارد رابطه میشود، دختری که به نظر میرسد احتمال اقدام به خودکشی در او وجود داشته باشد. این نشان دهنده آن است که کلِی نسبت به تواناییاش برای معنی بخشیدن به زندگی دیگران آگاه تر شده است، و اینکه میتواند باعث شود کسانی که امیدشان را از دست دادهاند احساس کنند هنوز زندگیشان ارزش ادامه دادن دارد.
وقتی که مضمون گناه و تقصیر به میان می آید، هانا بیکر بسیار جدی مسائل را بررسی میکند. شکی نیست که کاستها در این رمان، سفری به درون گناه هستند. هانا میخواهد که به شنوندگانش به خاطر رفتارهایی که با او داشتهاند احساس بدی دست بدهد و این مساله باعث شود در آینده با اطرافیانشان بهتر رفتار کنند. اما به همان اندازه که حس گناهکار بودن را در دیگران ایجاد می کند این احساس تا حدی به خودش هم دست می دهد. او خودش را در برابر تجاوزی که به جسیکا میشود مسئول میداند، همچنین نسبت به اتفاقی که پس از تصادف جنی با تابلو ایست رخ میدهد و پسری کشته میشود هم احساس گناه میکند. او دیگر به خودش اعتماد ندارد که بتواند کار درست را انجام دهد. همانطور که اعتمادش را به دیگر افراد درون کاستها از دست داده است. انگار احساس گناه او نسبت به نقشی که در این اتفاقات داشته است، او را به نقطه آخر می رسانند.
در مصاحبهای جی آشر نویسنده این رمان میگوید: «با اینکه هانا اذعان می کند که تصمیمش برای خودکشی کاملا تصمیم خودش بوده است، باز هم مهم است که نسبت به رفتارهایمان با دیگران توجه بیشتری داشته باشیم». تصمیماتی که افراد درون کاست میگیرند در محوریت داستان قرار دارند. البته مشخص می شود که تصمیات هانا هم بسیار مهم هستند. حتی وقتی که این تصمیمات خوب باشند (شرکت در کلاس مشاعره و کمک گرفتن، تصمیمات هوشمندانهای به نظر می آیند) باز هم به نظر میرسد که نتیجه بدی داشته باشند. وضعیت فکری و روحی هانا تا پایان رمان بدتر می شود و شروع به گرفتن تصمیماتی می کند که میداند تصمیمات خوبی نیستند. بخشی از دلیل خودکشیاش ممکن است همین باشد که او نمیتواند با تصمیماتی که در هفتههای اخر زندگیاش گرفته است زندگی کند.
سیزده دلیل برای اینکه واضح است که رمانی عاشقانه نیست. البته عشق چیزی است که از زندگی هانا بیکر حذف شده است. دختران به دوستیشان با او خیانت میکنند و پسران هم با احساسات، قلب و جسم او بازی می کنند. ارتباط عاشقانه واقعی هانا می تواند ارتباطش با کلی جنسن باشد، اما شایعاتی که در مورد هانا ایجاد میشود مانع کلِی برای شناخت بیشتر و واقعیتری از هانا میشود. همین شایعات همچنین مانع هانا می شوند که وقتی فرصتش پیش میآید به کلِی نزدیکتر شود. خواندن عشق کلِی ( یا چیزی که می توانست به عشق تبدیل شود) نسبت به هانا هنگامی که به داستان زندگی هانا گوش می دهد، واقعا دردناک است. او فکر میکند که اگر کمی عاشقانهتر نسبت به هانا رفتار می کرد شاید میتوانست تغییر بزرگی در زندگی هر دوی آنها ایجاد کند. وقتی که کلِی با اسکای میلر که قبلا احساسی عاطفی نسبت به او داشت در پایان رمان با هم وارد رابطهای میشوند، متوجه میشویم که دیگر کلِی برایش مهم نیست دیگران ممکن است چه فکری کنند. برای هانا خیلی دیر شده است اما برای کلِی دیر نیست تا به فرد عشق ورزتری تبدیل شود.
منبع: Shmoop
در صورت استفاده از این مطلب در سایت ها، وبلاگ ها، نشریات، شبکه های اجتماعی و… لطفا عبارت «منبع: سایت نقد روز» ذکر شود.
چرا رمانو اسپویل میکنی حداقل اولش بگو
نقد معمولا برای افرادی نوشته میشه که رمان رو خوانده و از تمام جزئیات آن خبر دارند.