جنگ آخرالزمان – The War of The End of The World
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا – Mario Vargas Llosa
سال: ۱۹۸۱

نقد رمان جنگ آخرالزمان
چند سال پیش در لابهلای مطالعاتم برای پایاننامه به برداشت متفاوتی از داستان همیشه شنیده شدۀ آدم و حوا برخوردم که برایم خواندنی بود؛ «شیطان فرمان خدا را برای سجده کردن آدم و حوا نپذیرفت چون مستقل بود.» در واقع شیطان تنها فرشتهای بود که پیرو فرمان واحد عمل نکرد و تصمیم فردی خود را در پیش گرفت، و اما چند سال بعد که کتاب جنگ آخر الزمان را خواندم با شخصیتی به نام گالیلئو گال آشنا شدم که معتقد به همین امر بود، منتهی از دیدگاه انقلابی خودش؛ «گال توضیح میداد که همۀ خضائل نیک آدم با هم سازگارند، به شرطی که خرد به جای ایمان محور زندگی باشد، و این که سالار آزادی خدا نیست، شیطان_ آن عاصی اولین_ است و نیز این که وقتی انقلاب نظم کهن را از هم بپاشد، همزمان با آن جامعۀ جدید، آزاد و عادل، مثل گل باز میشود.»
اما جذابیت این کتاب تنها با معرفی شخصیت آرمانگرای گال ختم نمیشود، اینکه فردی مثل او راهحل زدودن نابرابری جهان را در انقلاب میبیند در راه کانودوسی قدم میگذارد که فردی به نام آنتونیو وینسنت مندس ماسیل ملقب به مرشد رهبر آن است. جالبتر آنکه این فرد دلیل فقر و نابرابری را شیطان میداند و هر نیرویی که همراه با حزب جمهوریخواه است را ضد مسیح خطاب میکند. حال چطور کسی که شیطان را سرلوحهی خود و مشکلات فقر را ناشی از مذهب میداند همسنگر میشود با مرشدی که معتقد است فقر از شیطان میآید و راه رهایی از مصیبت وارده چنگ زدن به ریسمان مذهب ناب است؟ این تنها گرهی نیست که کتاب به آن اشاره دارد. جنگ آخرالزمان در واقع همانطور که یوسا در انتهای کتاب میگوید روایت حقیقیست از اتفاق رخ داده در کانودوس برزیل با رایحهی قصه گونه و شیرین. جایی که شخصیتهای بسیاری همچون موریرا سزار، بارون دکانابراوا، ژورِما، خبرنگار نزدیک بین و کاراکترهایی با گرههای بسیار در داستان ظاهر میشوند تا داستان را به انتهایی تکرار شدنی در تاریخ بیسرانجام بشر منتهی کنند. نام این شخصیتها البته با دقت انتخاب شده است. هرچند نام مرشد (آنتونیو) و آنتونیو ویلانووا از روی اتفاق رخ دادهی تاریخی استفاده شده، ولی نویسنده اطلاعات کمی از آنتویو ویلانووا در دست داشته (اشاره به مصاحبۀ یکی از خبرنگاران با او در سالهای آخر زندگی) بنابراین تاجر بودن او یک طراحی قصه پردازانه است. حال چرا باید در داستان سه آنتونیو داشته باشیم؟ آنتونیو کانسلیرو (مرشد)، آنتونیو داموتا (مقدس کوچولو) و آنتونیو ویلانووا. و چرا دو ژائو داریم؟ ابوت ژائو (ژائوی شیطان) و ژائو گندهه. با نگاه ریشهشناختی به این نامها در Urban Dictionary تمهید نویسنده بر ما تا حدودی مشخص میشود؛ کسی که نام آنتونیو دارد از هر لحاظ شگفتآور است. آنتونیو نامها قابل اعتماد هستند و تیزهوش، و با تمام وجود به انسانها عشق میورزند. با نگاهی به مرشد و مقدس کوچولو این خصایص را در آنها در مییابیم و البته آنتونیو ویلانووایی که عاشق خانواده و مردم بلومنته است و از دید مرشد جزو معدود نفراتی که شایستگی آن را دارد تا از کانودوس بگریزد و در مناطق دیگر برزیل تفکرات مرشد را اشاعه دهد. حال ژائو؛ افرادی با این نام بسیار مهربان و شیرین هستند و همینطور دوستانی قابل اعتماد و اتکا که درک بالایی دارند. هرچند اگر ژائو نامها اراده کنند به افرادی بسیار هراسآور بدل خواهند شد. بعد از این تعاریف ابوت ژائو و ژائو گندهه را تصور کنید. دو یار مرشد که پیش از حضور در جمع یاران یاغی و قاتل بودند آن هم به ترسناکترین شکل ممکن، اما بعد از آشنایی با مرشد به افرادی پرهیزکار و قابل اتکا تبدیل میشوند که مرشد نمیتواند نمونۀ آنها را در دیگری بکاود. حتی میتوان به نام ماریا کوادرادو اشاره کرد؛ ماریا که نسخۀ لاتین مریم است نوزادی را میکشد ولی در عوض در بلومنته مادر مردمان میشود که البته نیازی نیست تا اشارهای داشته باشیم بر داستان پیامبر ابراهیمی (عیسی مسیح) که همگان از آن دو مریم اطلاع دارند. داستان شخصیتهای بسیاری دارد؛ بخشهای مختلف یوسا به معرفی افراد مختلفی پرداخته که در برشهای مختلف زمانی ماهرانه در جایی قرار میگیرد تا روایت عمیقتر به جلو حرکت کند، هرچند معرفی بعضی شخصیتهای انتهایی که در ارتش جمهوریخواهان حضور دارند غیرضروی بوده (چون عملا غیر از یک بخش در جایی دیگر داستان را پیش نمیبرند) و تنها به افزایش تعداد صفحات کتاب کمک کرده است.
سخن آخر
با وجود حدود نهصد صفحه، داستان یوسا کماکان خواندنیست و شیرین و پرکشش بیان میشود، طوری که مخاطب حس خواندن کتاب سیصد صفحهای دارد. جنگ آخرالزمان روایتی است از ناتوانی در گوش دادنها. یعنی زمانی که ارتش برزیل مردم مفلوک و متحجر کانودوس را ضد جمهوری و اجیر شدهی انگلیس مینامند و در سوی دیگر کانودوسیها که در بینشان راهزنان و قاتلان سابق به چشم میخورد ارتشیان را با نام ضد مضیح، سگ و ضد امپراطوری سباستیانو دشنام میگویند. در این بین اما تنها جنازههای تلنبار شدهی آدمی میماند و نابودی. اتفاقی که در برزیل آن زمان (پیش از ۱۹۰۰ میلادی) رخ داده اما تکرار پذیر در تاریخ دیگر کشورهای آمریکای جنوبی و همینطور خاورمیانه بوده و کماکان در حال تکرار است.
آرمان خرمک
سایت: armankhorramak
در صورت استفاده از این مطلب در سایت ها، وبلاگ ها، نشریات، شبکه های اجتماعی و… لطفا عبارت «منبع: سایت نقد روز» ذکر شود.
دیدگاهی بنویسید.